جدول جو
جدول جو

معنی کاهل قدم - جستجوی لغت در جدول جو

کاهل قدم(هَِ قَ دَ)
سست قدم. (آنندراج) :
ز اشک صید شد چوب قفس سبز
چه شد کاهل قدم صیاد ما را؟
ملا آفرین لاهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کاهل قدم
سست گام سست قدم سست گام
تصویری از کاهل قدم
تصویر کاهل قدم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اهل قلم
تصویر اهل قلم
کاتبان، نویسندگان
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ قَ دَ)
سست قدمی. کاهل قدم بودن. عمل کاهل قدم:
نیست راهی که بکاهل قدمی طی نشود
پای خوابیده عصایی است که من میدانم.
میرزا بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ کَدَ)
تنبل و سست شدن. تن آسان گشتن:
رمز الکاسب حبیب اﷲ شنو
از توکل در سبب کاهل مشو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ قَ لَ)
کاتب. نویسنده. محرران دفتر. (آنندراج). کاتب و منشی. (ناظم الاطباء) :
شود سعادت و دولت نصیب اهل قلم
هما ز کوچۀ این استخوان بدر نرود.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاهل قدمی
تصویر کاهل قدمی
سست قدمی سست گامی: (نیست راهی که بکاهل قدمی طی نشود پای خوابیده عصایی است که من میدانم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل قلم
تصویر اهل قلم
کاتب، نویسنده
فرهنگ لغت هوشیار
نامی برای سگ، سگ دم بریده، سگی که به عمد دمش را بریده باشند.، کال دم
فرهنگ گویش مازندرانی